گر نه تو را دشمني است با دل مجروح من خال سيه را چرا غاليه سا کردهاي حلقهي آزادگان تن به بلا دادهاند تا شکن طره را دام بلا کردهاي
کار فروبستهام هيچ گشايش نديد تا گره زلف را کارگشا کردهاي
من ز لبت صد هزار بوسه طلب داشتم هر چه به من دادهاي وام ادا کردهاي من به جگر تشنگي ثاني اسکندرم تا لب جان بخش را آب بقا کردهاي خضر مبارک قدم سبزهي خط تو بود کز اثر مقدمش ميل وفا کردهاي با خبر از حال ما هيچ نخواهي شدن تا نکند با تو عشق آن چه به ما کردهاي